https://religiousopinions.com
Slider Image

انواع مقامات مذهبی

هرگاه ماهیت و ساختار اقتدار به بحث و گفتگو تبدیل شود ، تقسیم سه جانبه ماکس وبر از انواع شخصیت های اقتدار ناگزیر نقشی را ایفا می کند. این امر به ویژه در اینجا صادق است زیرا اقتدار مذهبی به ویژه برای توصیف سیستم های کاریزماتیک ، سنتی و منطقی مناسب است.

چرا اقتدار مهم است؟

وبر این سه نوع اقتدار مطلوب را توصیف كرد كه به عنوان مشروعیت تلقی می شوند - یعنی اینكه آنها به عنوان ایجاد تعهدات لازم از طرف دیگران پذیرفته شده اند. از این گذشته ، مگر اینکه شخص موظف باشد از دستورات خاصی به روشی که فراتر از تسلیم خارجی است ، پیروی کند ، مفهوم اقتدار باطل می شود.

درک این نکته مهم است که اینها انواع ایده آل اقتدار هستند و یافتن هر یک از آنها موجود در یک شکل خاص در جامعه بشری بسیار غیر معمول است. حداکثر ممکن است یک نوع اقتدار پیدا شود که عمدتاً یک نوع یا دیگری باشد اما حداقل یکی از آنها با یکدیگر مخلوط شوند. پیچیدگی های روابط اجتماعی بشر تضمین می کند که سیستم های اقتدار نیز پیچیده خواهند بود ، و این قطعاً در مورد مذهبی نیز صادق است. مسئولین.

هنگام بررسی اقدامات یک نهاد دینی ، همچنین بررسی ساختار اقتدار که اعضای جامعه مذهبی معتقد به آن اقدامات قانونی هستند ، مهم است. بر چه مبنای معتبری مردم معتقدند که مردان ممکن است کاهن باشند اما نه زن؟ بر چه اساس ممکن است یک گروه مذهبی یکی از اعضای خود را اخراج کند؟ و سرانجام ، چه مبنایی ممکن است یک رهبر مذهبی از اعضای یک جامعه بخواهد که خود را بکشند؟ تا زمانی که ماهیت این ساختارهای اقتدار را نفهمیم ، رفتار جامعه غیرقابل درک خواهد بود.

مقام کاریزماتیک

اقتدار کاریزماتیک شاید غیرمعمول ترین دسته باشد - در مقایسه با دیگران نسبتاً نادر است ، اما به ویژه برای گروه های مذهبی رایج است. در واقع ، بسیاری از آنها اگر نه اکثر مذاهب براساس اقتدار کاریزماتیک پایه گذاری شده اند. این نوع اقتدار از مالکیت اوچاریسما ناشی می شود - ویژگی ای که فرد را از دیگران جدا می کند. این کاریزما ممکن است ناشی از لطف الهی ، تملک معنوی یا هر تعداد منبع باشد.

نمونه های سیاسی اقتدار کاریزماتیک شامل چهره هایی مانند پادشاهان ، جنگجویان و دیکتاتورهای مطلق است. نمونه های مذهبی اقتدار کاریزماتیک شامل انبیا ، امسیاء و مداحان است. در هر صورت ، شخصیت اقتدار ادعا می کند که دارای قدرت و دانش ویژه ای نیست که در دسترس دیگران نباشد و به همین دلیل او را به اطاعت از دیگران که به طور غیرقابل تحمل نیز اجازه می دهد ، نمی دهد.

اما نکته مهم این واقعیت است که ادعای صرف بر اینکه فرد متمایز است کافی نیست. همه نوع اقتدار به عامل روانی افراد دیگر بستگی دارد که درک می کنند که این اقتدار قانونی است ، اما این مسئله هنگام قدرت کاریزماتیک بسیار قوی تر است. به عنوان مثال ، مردم باید قبول كنند كه شخصی توسط خدا مورد لمس قرار گرفته است و اینك آنها وظیفه متعالی دارند - از آن شخص در آنچه او می گوید پیروی كنند.

از آنجا که اقتدار کاریزماتیک مبتنی بر بیرونی مانند اقتدار سنتی یا حقوقی نیست ، پیوند بین شخصیت اقتدار و پیروان از نظر ماهیت بسیار عاطفی است. از طرف پیروان یک فداکاری وجود دارد که ناشی از اعتماد غیرقابل اعتماد - غالباً کور و متعصب است. این باعث می شود که پیوند در هنگام کار بسیار قوی باشد. اما اگر احساسات از بین بروند ، پیوند به طرز چشمگیری شکسته می شود و پذیرش مشروعیت اقتدار می تواند کاملاً ناپدید شود.

هنگامی که یک گروه توسط یک سیستم اقتدار کاریزماتیک تنظیم می شود ، معمولاً وجود دارد که یک فرد مجزا اوج قدرت را اشغال کند. اقتدار کاریزماتیک به آسانی توجه ویژه ای ندارد. از آنجا که این رقم اغلب نمی تواند تمام وظایف لازم برای تنظیم گروه را انجام دهد ، از جمله ، دیگران به آنها منصوب می شوند ، اما اینها مشاغل با حقوق ندارند. در عوض ، مردم از "كلی" به هدف "بزرگتر" توجه می كنند كه احتمالاً رهبر کاریزماتیک نیز در آن عمل می كند. این دستیاران با ارتباط خود با وی در کاریزمای پیامبر یا رهبر مشارکت می کنند.

اقتدار کاریزماتیک هرگز در خلاء ظاهر نمی شود - در هر حالت ، نوعی اقتدار سنتی یا حقوقی وجود دارد که مرزها ، هنجارها و ساختارهای اجتماعی را ایجاد می کند. اقتدار کاریزماتیک از نظر ماهیت ، چالش مستقیمی را برای هر دو سنت و قانون ، چه به طور جزئی و چه کل ، به وجود می آورد. این امر به این دلیل است که مشروعیت اقتدار نمی تواند از سنت یا قانون ناشی شود. در عوض ، از یک منبع "عالی" ناشی می شود که از مردم درخواست می کند وفاداری بیشتری نسبت به آنچه در حال حاضر نسبت به سایر مقامات نشان می دهند بپردازند.

هر دو سنت و قانون از نظر ماهیت محدود هستند - محدودیت هایی در مورد اعمال وجود دارد که کاریزما آن را نمی شناسد یا نمی پذیرد. اقتدار کاریزماتیک پایدار نیست و نیازی به سازگاری ندارد. این بیشتر با جنبش و انقلاب مشخص می شود - این وسیله ای برای واژگون ساختن سنت ها و قوانین برای نظم کاملاً جدید اجتماعی و سیاسی است. در این ، بذرهای تخریب خود را حمل می کند.

سرمایه گذاری عاطفی و روانی مورد نیاز از طرف پیروان بسیار زیاد است - می تواند برای مدتی دوام داشته باشد ، اما در نهایت ، باید از آن استفاده کرد. گروه‌های اجتماعی تنها مبتنی بر ادامه انقلاب نیستند. سرانجام ، سیستم های جدید پایدار عمل باید ایجاد شوند. کاریزما پادزهر روزمره است ، اما انسان موجودات عادی هستند که به طور طبیعی روال را توسعه می دهند.

سرانجام ، شیوه های یک گروه کاریزماتیک - روزمره و عادی می شوند و سرانجام روال به سنت تبدیل می شود. به ناچار رهبر کاریزماتیک اصلی باید بمیرد و هر جایگزینی فقط سایه ای از رنگ اصلی نخواهد بود. شیوه ها و آموزه های رهبر اصلی - اگر این گروه برای زنده ماندن باشد ، به یک سنت تبدیل می شود. بنابراین اقتدار کاریزماتیک تبدیل به یک هویت سنتی می شود. ما می توانیم این جنبش را در مسیحیت ، اسلام و حتی بودیسم مشاهده کنیم.

مرجع سنتی

یک گروه اجتماعی که در راستای اقتدار سنتی سامان یافته است ، گروهی است که به منظور تنظیم رفتارهای انسانی ، به منظور تمایز درست از اشتباه ، و اطمینان از ثبات کافی برای زنده ماندن این گروه ، به شدت به سنت ها ، آداب و رسوم ، عادت ها و روال متکی است. آنچه پیش آمد فرض بر این است که باید چیزهایی باشد که باید انجام شود ، یا به این دلیل که آنها همیشه کار کرده اند یا به دلیل اینکه در گذشته توسط قدرت های بالاتر تقدیس شده اند.

کسانی که در سیستم های اقتدار سنتی مواضع قدرت دارند ، معمولاً به دلیل صلاحیت شخصی ، دانش یا آموزش ، این کار را نمی کنند. درعوض ، مردم مواضع خود را براساس خصوصیاتی مانند سن ، جنس ، خانواده و ... حفظ می کنند. در عین حال ، بیعت که مردم به چهره های اقتدار مدیون هستند بسیار زیاد است - شخصی شخصی تر از برخی از افراد خاص. که شخص در اختیار دارد.

این بدان معنا نیست که اعمال چنین اقتدار می تواند کاملاً خودسرانه باشد. ممکن است مردم به جای دفتر خود یا به عنوان یک سنت به یک شخص بیعت کنند ، اما اگر یک رهبر سعی کند سنت را نقض کند ، مشروعیتی که اقتدار وی به آن احتیاج دارد ممکن است زیر سؤال برود و شاید کاملاً باطل شود.

به یک معنا ، شخصیت اقتدار ، وفاداری خود را به مرزها و ساختارهایی که توسط سنت ایجاد شده است مدیون است. وقتی این چهره های مرجعیت رد و مخالف یا هر دو نفر باشند ، این شخص است - کسی که معمولاً مخالف است ، به نام سنت هایی که مورد نقض واقع شده اند. فقط به ندرت خود این سنت ها رد می شوند ، به عنوان مثال وقتی یک چهره کاریزماتیک ظاهر می شود و قول می دهد نظم قدیمی را به نام یک هدف یا قدرت بالاتر سرنگون کند.

در حالی که اقتدار کاریزماتیک از نظر ماهیت مستقل از سنت یا قانون است و اقتدار حقوقی باید مستقل از هوس و هوس ها یا خواسته های افراد باشد ، اما اقتدار سنتی یک میانه جالب بین این دو را اشغال می کند. ارقام مرجع سنتی آزادی اختیار زیادی دارند ، اما فقط در محدودیت های معینی که عمدتاً خارج از اختیار آنهاست. تغییر مطمئناً امکان پذیر است ، اما به راحتی و به سرعت انجام نمی شود.

این مهم است که یک تفاوت مهم دیگر را بین اقتدار حقوقی / عقلانی و سنتی بدانیم و این واقعیت است که سنت هایی که ساختارهای اجتماعی اقتدار را ایجاد می کنند رمزگذاری نشده است. اگر چنین اتفاقی بیفتد ، آنها وضعیت قوانین خارجی را بدست می آورند و این ما را به اقتدار قانونی / منطقی سوق می دهد. درست است كه قدرت يك مرجع سنتي ممكن است توسط قوانين خارجي مورد حمايت قرار گيرد ، اما خود مرجع در درجه اول از روايات منشأ مي شود و فقط ثانيا ، اگر اصلاً ، از قوانين كتبي است كه رمز را رمز مي كند.

برای مثال بسیار جداگانه ، این ایده که ازدواج رابطه ای بین یک مرد و یک زن است ، اما هرگز بین بیش از دو نفر یا دو فرد از جنس ارتباط برقرار نمی کند. قوانینی وجود دارد که ماهیت این رابطه را رمزگذاری می کند ، اما خود قوانین به عنوان دلیل اساسی در خصوص ازدواج ازدواج ذکر نمی شوند. در عوض ، گفته می شود كه ازدواج همجنسگرا دقیقاً به دلیل ماهیت اقتدارگرانه و الزام آور سنت ها كه به عنوان نوعی عقل سلیم جمعی برگزار می شود ، به عنوان امكان از مطالعه محروم می شوند.

اگرچه سنت به راحتی می تواند قدرت و قدرت زیادی در مردم داشته باشد ، اما اغلب به اندازه کافی کافی نیست. مشکل سنت ناب ماهیت غیر رسمی آن است. به همین دلیل ، فقط می تواند به صورت غیر رسمی اجرا شود. وقتی یک گروه به اندازه کافی بزرگ و متنوع می شوند ، اجرای غیر رسمی هنجارهای اجتماعی به سادگی امکان پذیر نیست. تخلفات بسیار جذاب و بسیار آسان می شوند و یا هر دو برای دور شدن از آن بسیار آسان هستند.

بنابراین ، کسانی که علاقه مند به حفظ سنت هستند ، به دنبال روش های دیگر اجرای روش های رسمی هستند که به قوانین و مقررات مدون تکیه می کنند. بنابراین ، فشارهای اجتماعی که حرمت سنت را به چالش می کشد یا آنها را تهدید می کند ، باعث می شود که سنت های یک گروه به قوانین و قوانین رسمی تبدیل شود. آنچه در آن زمان داریم سیستم اقتدار سنتی نیست بلکه مرجع قانونی / منطقی است.

مرجع منطقی ، حقوقی و حرفه ای

اقتدار عقلانی یا حقوقی را می توان در طول تاریخ یافت ، اما در دوره صنعتی مدرن به گسترده ترین پذیرش رسیده است. شکل رسمی اقتدار منطقی ، بوروکراسی است که ماکس وبر در نوشته‌های خود مدتی راجع به آن صحبت کرد. منصفانه است که بگوییم ، در واقع ، وبر شکل بوروکراتیک دولت را سمبل جهانی مدرن می دانست.

وبر اقتدار عقلایی یا حقوقی را سیستمی توصیف کرد که متکی به پذیرش افراد از عوامل مهم باشد. اولا ، این نوع اقتدار لزوماً غیرقابل توصیف است. وقتی مردم دستورات چنین شخصیتی را رعایت می کنند ، هیچ ارتباطی با روابط شخصی یا هنجارهای سنتی ندارد. در عوض ، بیعت به دفتری که شخص براساس صلاحیت ، آموزش و یا دانش (احتمالاً) در اختیار دارد ، مدیون است. حتی افرادی که مسئولیت این امر را دارند و از عهده اقتدار برخوردار هستند ، همانند همه افراد مطابقت دارند - برای بیان یک عبارت ، "هیچ کس بالاتر از قانون نیست".

دوم ، هنجارها رمزگذاری شده و به صورت ایده آل مبتنی بر تجربه یا ارزشهای منطقی هستند. در واقعیت ، سنت در اینجا نقش مهمی ایفا می کند ، و بیشتر آنچه که رمزگذاری می شود ، کمتر با خرد یا «تجربه» - با رسوم و سنن سنتی - ارتباطی ندارد. با این حال ، در حالت ایده آل ، ساختارهای اجتماعی وابسته به هرچه در رسیدن به اهداف گروه مؤثر باشد ، هستند.

سوم و از نزدیک این است که اقتدار منطقی تمایل دارد که در حوزه صلاحیت خود از نزدیک بپیچد. معنی این امر این است که مقامات حقوقی ، "حقوقی مطلق " نیستند ، آنها قدرت یا قانونی برای تنظیم هر جنبه از رفتار شخص را ندارند. اختیارات آنها فقط به موضوعات خاص محدود می شود - برای مثال ، در یک سیستم عقلانی ، یک شخصیت مذهبی دارای حق قانونی لازم برای آموزش شخص در مورد نحوه نماز است ، بلکه همچنین در مورد نحوه رأی دادن نیز لازم نیست.

مشروعیت شخصی که وظیفه قانونی خود را در اختیار دارد می تواند وقتی که او تصور می کند در خارج از حوزه صلاحیت خود فعالیت خود را انجام دهد مورد اعتراض قرار گیرد. - می توان ادعا کرد که بخشی از آنچه مشروعیت ایجاد می کند ، تمایل به درک شخصی است. مرزهای رسمی و خارج از آنها اقدامی نکنید دوباره ، نشانه ای مبنی بر اینکه مقررات غیر شخصی برای همه به طور یکسان اعمال می شود.

نوعی آموزش فنی به طور معمول برای هر کسی که یک دفتر را در یک سیستم اقتدار منطقی تکمیل کند ، لازم است. مهم نیست که (از نظر ایده آل) چه کسی در خانواده متولد شده است یا رفتار آنها تا چه اندازه کاریزماتیک است. بدون داشتن حداقل ظاهر به آموزش و آموزش مناسب ، اقتدار آن شخص مشروع تلقي نمي شود. به عنوان مثال ، در اکثر کلیساها ، شخص نمی تواند کشیشی یا وزیر شود بدون این که یک دوره از پیش تعیین شده آموزش کلامی و وزیر را با موفقیت پشت سر بگذارد.

دسته چهارم ممکن: مرجع فنی

جامعه شناسانی وجود دارند که معتقدند اهمیت روزافزون این نوع آموزش ، استفاده از دسته چهارم اختیارات را که معمولاً به عنوان مرجع فنی یا حرفه ای خوانده می شود ، توجیه می کند. این نوع اقتدار تقریباً کاملاً به مهارتهای فنی فرد وابسته است و به داشتن برخی از مشاغل خاص بسیار ناچیز است یا اصلاً.

به عنوان مثال ، پزشكان پزشكی با توجه به اینكه آنها دانشكده پزشکی را با موفقیت به اتمام رسانده اند ، حتی اگر در یك پست خاص در بیمارستان نیز استخدام نشده اند ، دارای اختیارات قابل توجهی در پزشکی هستند. با این حال ، در عین حال ، داشتن چنین موقعیتی به افزایش قدرت پزشک نیز کمک می کند ، بنابراین نشان می دهد که انواع مختلفی از اقتدار در کنار هم چگونه ظاهر می شوند و برای تقویت یکدیگر تلاش می کنند.

با این حال ، همانطور که قبلاً گفته شد ، هیچ سیستم اقتدار «خالص» نیست ، این بدان معناست که سیستم های منطقی نیز معمولاً خصوصیات انواع قبلی را ، سنتی و کاریزماتیک ، در آنها حفظ می کنند. به عنوان مثال ، امروزه بسیاری از كلیساهای مسیحی "پدیده غیرقانونی" هستند ، به این معنی كه شخصیتهای مرجع اصلی موسوم به اسقفها ، عملکرد و جهت گیری كلیساها را كنترل می كنند. مردم از طریق یک فرآیند رسمی آموزش و کار ، اسقف می شوند ، بیعت با یک اسقف بیعت با دفتر است نه با شخص و غیره. از چندین طریق بسیار مهم ، جایگاه اسقف در یک سیستم عقلانی و قانونی گنجانیده شده است.

با این حال ، این ایده که یک اسقف اعظم وجود دارد که دارای اقتدار دینی مشروع بر یک جامعه مسیحی است ، بر این عقیده مستحق است که می توان این دفتر را به سمت مسیح ردیابی کرد. آنها اعتقاد بر این دارند كه عیسی مسیحیت در ابتدا نسبت به یاران فوری خود از آن برخوردار بوده اند. هیچ وسیله رسمی و کاریزماتیک برای تصمیم گیری در مورد چگونگی و چرا اسقف های کلیسا بخشی از یک اصل و نسب به مسیح نیست. این بدان معنی است که این ارث ، خود تابعی از سنت است. بسیاری از ویژگی های دفتر اسقف مانند الزام به مرد بودن نیز به سنت دینی بستگی دارد.

چگونه یک آزمایش وجدان انجام دهیم

چگونه یک آزمایش وجدان انجام دهیم

زمینه های جادویی ، مرکز سازی و تکنیک های محافظ

زمینه های جادویی ، مرکز سازی و تکنیک های محافظ

منظور از خواب در مورد مارها چیست؟

منظور از خواب در مورد مارها چیست؟