بحث بسیار رایج در مورد عذرخواهی کنندگان مسیحی ، از جمله CS لوئیس ، استدلال اخلاق است. به گفته لوئیس ، تنها اخلاق معتبری که می تواند وجود داشته باشد ، یک هدف عینی است - تمام برداشت های ذهنی از اخلاق منجر به ویرانی می شود. علاوه بر این ، یک اخلاق عینی اصیل باید در یک واقعیت ماوراء طبیعی فراتر از جهان ما پایه گذاری شود. بنابراین او همه برداشت های طبیعی گرایانه از یک اخلاق عینی را نیز رد می کند. آیا استدلال او موفق می شود؟
براساس استدلال اخلاقی ، یک وجدان انسانی "وجدان اخلاقی" وجود دارد که نشانگر شباهتهای اساسی انسان است. هر کس احساس درونی از الزام اخلاقی برای انجام کار صحیح را تجربه می کند. لوئیس ادعا می کند که وجود یک وجدان جهانی- وجدان ، در طول زمان و فرهنگ ها سازگار است ، فقط با وجود خدایی که ما را آفریده است ، قابل توضیح است. علاوه بر این ، لوئیس اصرار دارد كه نسلهای قبل به دلیل توافق بیشتر خود در مورد آنچه اخلاق و رفتارهای غیراخلاقی است ، درک بهتری از قانون اخلاقی داشتند.
با این وجود درست نیست که همه انسانها وجدان اخلاقی دارند - برخی بدون آن تشخیص داده می شوند و دارای برچسبهای جامعه شناختی یا روانی هستند. اگر ما آنها را به عنوان یک نابسامانی نادیده بگیریم ، با این حال ، تفاوت های زیادی در اخلاق بین جوامع مختلف داریم. CS لوئیس ادعا كرد كه فرهنگهای مختلف دارای اخلاق اندكی متفاوت هستند ، اما انسان شناسان و جامعه شناسان فقط می توانند چنین ادعایی را با تمایل قائل شوند. به عنوان یک دانشجوی تاریخ یونان و روم ، مطمئناً خود لوئیس می دانست که ادعای وی کذب است.
چه توافق كوچكي كه قابل شناسايي باشد ، بسيار نازك است از مبنايي كه او بتواند استدلالي نظير اين را پيدا كند ، اما مي توان آن را به صورت تحولي توضيح داد. به عنوان مثال ، می توان ادعا كرد كه وجدان اخلاقی ما به ویژه در سایه رفتار حیوانات كه دلالت بر وجدان اخلاقی احمقانه دارد ، از نظر تحول اخلاقی انتخاب شده است. چیزی که قوانین گروه آنها را نقض می کند. آیا باید نتیجه بگیریم که شامپانزه ها از خدا می ترسند؟ یا این احتمال وجود دارد که چنین احساساتی در حیوانات اجتماعی طبیعی باشد؟
حتی اگر ما به همه ی مکان های دروغین لوئیس اعطا کنیم ، آنها نتیجه گیری او را مبنی بر اینکه اخلاق عینی است ، اثبات نمی کنند. یکنواختی یک باور ، آن را اثبات نمی کند و یا نشانگر منبع خارجی آن نیست. این واقعیت که ما مایل به انجام کارهایی هستیم که می دانیم اشتباه هستند ، توسط لوئیس مقداری وزن داده می شود ، اما روشن نیست چرا که دلیل این امر ، مستلزم این نیست که اخلاق عینی باشد.
لوئیس به طور جدی نظریه های بدیل اخلاق را در نظر نمی گیرد - او فقط یک زن و شوهر را بررسی می کند ، و حتی پس از آن نیز ضعیف ترین فرمول های موجود است. او با جدیت از تعامل مستقیم با استدلال های قدرتمندتر و اساسی تر ، چه در برابر اخلاق عینی و چه به نفع اخلاق عینی که با ماورای طبیعی ربطی ندارد ، جلوگیری می کند. مطمئناً سؤالاتی مشروع در مورد چنین نظریه هایی وجود دارد ، اما لوئیس چنان عمل می کند که گویی نظریه ها حتی وجود ندارند.
سرانجام ، لوئیس استدلال می کند که ملحدان وقتی با اخلاق رفتار می کنند با خود متناقض هستند زیرا هیچ پایه ذاتی برای اخلاق ندارند. درعوض ، او اصرار دارد كه آنها ذهنیت اخلاقی خود را فراموش كرده و مانند مسیحیان عمل كنند - اینكه بدون اذعان آن ، از اخلاق مسیحیت قرض می گیرند.
ما حتی امروز از این عذرخواهی از معذرت خواهان مسیحی می شنویم ، اما این یک استدلال غلط است. به سادگی این ادعا را انجام نمی دهد که شخصی به طور غیرقابل اعتماد به آنچه گفته می شود ، اعتقاد ندارد به غیر از این که مغایر با تصورات از پیش تصور شده شخصی درباره آنچه هست و قابل قبول نیست ، باشد. لوئیس از تعامل امتناع می ورزد و یا احتمال اینكه رفتار ملحدان نشانه غلط بودن تصورات اخلاقی باشد ، امتناع می ورزد.
به گفته لوئیس ، "اعتقاد جزم آمیز به ارزش عینی برای تصوری از یک قاعده که استبداد نیست و یا اطاعت که برده داری نیست ، ضروری است." این جدال است ، نه یک استدلال ، زیرا لوئیس چنین چیزی را اثبات نمی کند. نوع دگماتیسم او شرط لازم برای جامعه آزاد است - اگر واقعاً هر دگماتیسم لازم باشد.
استدلال CS لوئیس مبنی بر اینکه وجود اخلاق به وجود خدای خود اشاره دارد ، ناکام است. اول ، نشان داده نشده است كه اظهارات اخلاقی فقط در صورت فرض وجود الهیات می توانند عینی باشند. تلاش بسیاری شده است برای ایجاد تئوری های اخلاق گرایانه که به هیچ وجه به خدایان متکی نیست. دوم ، نشان داده نشده است که قوانین اخلاقی یا خصوصیات اخلاقی مطلق و عینی است. شاید اینگونه باشند ، اما این به سادگی و بدون استدلال قابل قبول نیست.
سوم ، اگر اخلاق مطلق و عینی نباشد چه می شود؟ این به طور خودکار به معنای آن نیست که ما در نتیجه بخواهیم و یا باید به هرج و مرج اخلاقی فرو برویم. در بهترین حالت ، شاید یک دلیل عملی داشته باشیم که بدون توجه به ارزش حقیقت واقعی الهیات ، به یک خدا ایمان داشته باشیم. این به طور عقلانی وجود خدا را تأیید نمی کند ، که هدف لوئیز است.