اخلاق اگزیستانسیالیستی با تأکید بر فردگرایی اخلاقی مشخص می شود. اگزیستانسیالیست ها به جای اینکه به دنبال بالاترین خیر جهانی باشند ، به دنبال یافتن وسیله ای برای یافتن بالاترین خیر برای آنها ، صرف نظر از اینکه آیا این ممکن است در هر زمان دیگری برای هر کس دیگری صدق کند ، وجود دارد.
ویژگی اساسی فلسفه اخلاقی در طول تاریخ فلسفه غربی ، تلاش برای ساختن یک نظام اخلاقی است که به مردم اجازه می دهد در هر زمان و در هر شرایطی بتوانند بفهمند که چه کاری باید اخلاقی انجام دهند و چرا. فیلسوفان گوناگونی بالاترین خیرخواهی اخلاقی را مطرح کرده اند که برای همه یکسان خواهد بود: لذت ، خوشبختی ، اطاعت از خدا و غیره.
اما این با فلسفه اگزیستانسیالیسم در دو سطح مهم ناسازگار است. اول ، این مسئله مربوط به توسعه یك سیستم فلسفی است و خلاف بنیادی ترین ریشه های فلسفه اگزیستانسیالیسم است. سیستم ها از نظر ماهیت خود انتزاعی هستند و عموماً قادر به در نظر گرفتن ویژگی های منحصر به فرد زندگی فردی و موقعیت های فردی نیستند. در مقابل این امر بود كه فلسفه اگزیستانسیالیستی رشد یافته و خود را تعریف كرده است ، بنابراین فقط انتظار می رود كه اگزیستانسیالیستها سیستمهای اخلاق را نفی كنند.
دوم ، و شاید مهمتر از آن ، اگزیستانسیالیست ها همواره به زندگی ذهنی و شخصی افراد انسانی توجه داشته اند. هیچ مبنایی و ذات انسانی وجود ندارد که برای همه مردم مشترک باشد ، اگزیستانسیالیست ها را استدلال می کنند ، بنابراین هر فرد باید تعریف کند که انسانیت برای آنها چه معنایی دارد و چه ارزش ها یا هدفهایی را در زندگی خود حاکم خواهد کرد.
پیامد مهم این امر این است که هیچ مجموعه ای از معیارهای اخلاقی وجود ندارد که برای همه افراد در همه زمانها اعمال شود. مردم باید تعهدات خود را انجام دهند و در صورت عدم وجود معیارهای جهانی ، مسئولیت انتخاب خودشان را بر عهده بگیرند تا آنها را راهنمایی کند حتی اگزیستانسیالیست های مسیحی مانند سورن کیرکگور بر این امر تأکید کرده اند. اگر هیچ معیار اخلاقی عینی و یا حتی ابزار منطقی برای تصمیم گیری در مورد معیارهای اخلاقی وجود نداشته باشد ، نمی توان هیچ سیستم اخلاقی را برای همه انسانها در هر زمان و در همه شرایط اعمال کرد.
اگر اگزیستانسیالیست های مسیحی این پیامد اصول اساسی اگزیستانسیالیسم را پذیرفته اند ، اگزیستانسیالیست های الحادی آن را خیلی بیشتر سوق داده اند. فردریش نیچه ، حتی اگر او احتمالاً نمی توانست برچسب اگزیستانسیالیسم را برای خودش بپذیرد ، نمونه بارز این است. یک موضوع غالب در آثارش این عقیده بود که غیبت خداوند و اعتقاد به معیارهای مطلق بدان معنی است که همه ما در ارزیابی مجدد ارزشهای خود آزاد هستیم و منجر به احتمال یک اخلاق جدید و تأییدکننده زندگی می شود که می تواند جایگزین مسیحیان سنتی و فروتن شود. اخلاقی که همچنان بر جامعه اروپا حاکم بود.
با این وجود هیچیك از این حرفها این نیست كه بگوید انتخاب اخلاقی یك شخص مستقل از انتخابها و موقعیتهای اخلاقی افراد دیگر است. از آنجا که همه ما لزوماً جزئی از گروه های اجتماعی هستیم ، همه انتخاب هایی که انجام می دهیم اخلاقی است یا در غیر این صورت تأثیر خود را روی دیگران خواهد گذاشت. در حالی که ممکن است اینگونه نباشد که مردم باید تصمیمات اخلاقی خود را بر اساس بهترین منافع پایه گذاری کنند ، این مورد است که وقتی آنها تصمیم می گیرند نه تنها برای عواقب و عواقب ناشی از آنها مسئول هستند بلکه عواقب دیگران را از جمله ، در نتیجه بعضی اوقات ، دیگران تصمیم می گیرند که از آن تصمیمات استفاده کنند.
معنای این بدان معناست که حتی اگر انتخابهای ما با هیچ استانداردی مطلق که برای همه افراد اعمال می شود قابل محدود نیست ، باید این احتمال را در نظر بگیریم که دیگران به روشی مشابه ما عمل کنند. این شبیه به دستورالعمل قاطع قضیه کانت است ، براساس آن ما فقط باید اقداماتی را انجام دهیم که می خواهیم همه افراد دقیقاً در همان موقعیتی مانند ما انجام دهند. برای اگزیستانسیالیست ها این یک محدودیت بیرونی نیست ، اما مورد توجه است.
اگزیستانسیالیست های مدرن همچنان به گسترش و توسعه این مضامین پرداخته اند و روش هایی را که شخص در جامعه مدرن به بهترین وجه قادر به خلق ارزشهایی خواهد بود که منجر به تعهد به معیارهای اخلاقی ذهنی می شود ، کشف کرده و از این طریق به آنها اجازه می دهد زندگی کاملاً معتبر و عاری از زندگی کنند. ایمان بد یا نجابت. هیچ توافق جهانی در مورد چگونگی دستیابی به چنین اهدافی وجود ندارد.