https://religiousopinions.com
Slider Image

اعتقادات و گزینه ها: آیا دین خود را انتخاب می کنید؟

این سؤال که چگونه و چرا اعتقاد داریم چیزها نقطه مهمی از اختلاف نظر بین ملحدان و متکلمان است. ملحدان می گویند مؤمنان بیش از حد معتقدند ، اعتقاد داشتن چیزهایی که خیلی آسان و به آسانی نسبت به عقل یا منطق قابل توجیه است. متکلمان می گویند غیر کافران عمدا از شواهد مهم چشم پوشی می کنند و بنابراین به طور غیرقابل توجیه شک و تردید دارند. بعضی از متکلمان حتی می گویند که کافران می دانند که خدایی وجود دارد یا مدارکی وجود دارد که یک خدای را اثبات می کند اما با عمد این دانش را نادیده می گیرند و به دلیل شورش ، درد و یا دلیل دیگر ، مخالف را باور می کنند.

در زیر این اختلافات سطحی ، بحث اساسی تر در مورد ماهیت اعتقاد وجود دارد و چه عواملی باعث آن می شود. درک بهتر چگونگی رسیدن فرد به یک عقیده می تواند روشن کند که آیا ملحدان بیش از حد شکاک هستند یا متکلمان بسیار معتبر هستند. این همچنین می تواند به ملحدان و متدینان کمک کند تا استدلالهای خود را در تلاش برای دستیابی به یکدیگر بهتر تنظیم کنند.

داوطلبانه ، دین و مسیحیت

به گفته ترنس پنل هوم ، در مورد چگونگی پیدایش عقاید ، دو مکتب فکری وجود دارد: داوطلب و غیر ارادی. داوطلبان می گویند که اعتقاد یک امر اراده است: ما باید آنچه را که بیشتر اعتقاد داریم بر نحوه کنترل ما بر اعمال خود کنترل کنیم. متکلمان اغلب به نظر می رسد داوطلب هستند و به ویژه مسیحیان موضع داوطلبانه را استدلال می کنند.

در حقیقت ، برخی از متكثران متكلمان تاریخ مانند توماس آكویناس و سورن كیركگگارد نوشتند كه ایمان آوردن - یا حداقل اعتقاد به دگم دینی - عملی اراده است. این نباید غیرمنتظره باشد ، زیرا تنها در صورتی که بتوانیم از نظر اخلاقی مسئولیت اعتقاد خود را بر عهده بگیریم ، می توان با ایمان به عنوان یک گناه رفتار کرد. دفاع از ایده آتئیست هایی که به جهنم می روند امکان پذیر نیست مگر اینکه آنها بتوانند از نظر اخلاقی پاسخگوی الحاد آنها باشند.

با این حال ، اغلب ، موقعیت داوطلبانه مسیحیان توسط "پارادوکس فضل" اصلاح می شود. این پارادوکس مسئولیت انتخاب ایمان به عدم قطعیت آموزه های مسیحی را به ما می دهد ، اما قدرت واقعی انجام چنین کاری را به خدا نسبت می دهد. ما از نظر اخلاقی مسئولیت انتخاب را امتحان می کنیم ، اما خداوند مسئول موفقیت ما است. این عقیده به پولس برمی گردد که نوشت که آنچه او انجام داده است با قدرت او انجام نشده است بلکه به دلیل روح خدا در درون اوست.

علی رغم این تناقض ، مسیحیت هنوز به طور کلی به یک موضع اعتقادی داوطلبانه متکی است زیرا مسئولیت فرد برای انتخاب باور نامشخص - حتی غیرممکن است. هنگامی که بشارتگران دیگران را به "فقط ایمان" و "انتخاب عیسی" تشویق می کنند ، ملحدان با این امر روبرو می شوند. اینها هستند که مرتباً ادعا می کنند که الحاد ما گناه و راهی به جهنم است.

انسجام و ایمان

Involuntarists استدلال می کنند که ما نمی توانیم فقط به هر چیزی اعتقاد داشته باشیم. طبق گفته های غیر ارادی ، یک عقیده عملی نیست و از این رو با دستور نمی توان به دست شما رسید - چه توسط خود شما و چه توسط شخص دیگری برای شما.

روند دائمی در بین ملحدان به سمت داوطلب سازی یا غیر ارادی وجود نداشته است. بشارتگران مسیحی معمول است که سعی کنند به ملحدان بگویند که آنها یک ملحد را برگزیده اند و به همین دلیل مجازات خواهند شد. انتخاب مسیحیت من را نجات خواهد داد. این ایده انتخاب کاملاً با ایده ماکس وبر در رابطه با اخلاق کار پروتستان ، که تمام پیامدهای اجتماعی را به عنوان یک انتخاب مشاهده می کند ، ارتباط دارد.

اما از نظر برخی ، الحاد با توجه به وضعیت دانش فعلی آنها ، تنها موقعیت ممکن است. ملحدان دیگر نمی توانند "فقط" را انتخاب كنند كه فقط به وجود خدا اعتقاد داشته باشند از آنكه یك نفر بتواند تصور كند این رایانه وجود ندارد. اعتقاد دلایل خوبی دارد و گرچه ممکن است افراد با آنچه "دلایل خوب" را تشکیل می دهند متفاوت باشند ، اما دلایلی است که باعث می شود اعتقاد و نه یک انتخاب باشد.

آیا آتئیست ها آتئیسم را انتخاب می کنند؟

من غالباً این ادعا را می شنوم که ملحدان ، ملحد را انتخاب می کنند ، معمولاً به دلایلی اخلاقی که مایلند مانند تمایل به پرهیز از مسئولیت گناهانشان بپذیرند. پاسخ من هر بار یکسان است: ممکن است شما به من اعتقاد نداشته باشید ، اما من چنین چیزی را انتخاب نکردم ، و من نمی توانم فقط باورم را انتخاب کنم. شاید شما می توانید ، اما من نمی توانم. من به هیچ خدایی اعتقادی ندارم. شواهد باعث می شود كه من به خدا اعتقاد داشته باشم ، اما همه بازی های موجود در جهان تغییر نخواهد كرد.

چرا؟ زیرا به نظر نمی رسد که خود اعتقاد صرفاً موضوع اراده یا انتخاب باشد. یک مشکل واقعی با این ایده "داوطلب سازی" در اعتقادات این است که بررسی ماهیت برگزاری اعتقادات منجر به این نتیجه نمی شود که آنها بسیار شبیه به اقدامات هستند ، که داوطلبانه هستند.

وقتی یک بشارت دهنده به ما می گوید که ما انتخاب کرده ایم که ملحد باشیم و عمدا از اعتقاد به یک خدا پرهیز می کنیم ، کاملاً درست نیستند. این درست نیست که فرد تصمیم می گیرد که یک ملحد باشد. الحاد - مخصوصاً اگر اصلاً منطقی باشد - نتیجه گیری اجتناب ناپذیر از اطلاعات موجود است. من دیگر کفر به خدایان ندارم از اینکه "من" را انتخاب کنم تا به الف ها ایمان نداشته باشم یا اینکه "انتخاب" کنم تا باور کنم که یک صندلی در اتاق من است. این اعتقادات و نبود آنها عملی نیستند که من مجبور شدم آگاهانه از آنها بگیرم - بلکه نتیجه گیریهایی هستند که اساساً ضروری بوده اند - از جمله شواهد مورد نظر.

با این وجود ، ممکن است که یک شخص آرزو کند که درست نباشد که یک خدای وجود داشته باشد ، و از این رو تحقیقات خود را بر اساس آن هدایت کرده است. شخصاً ، من هرگز با كسانی كه به وجود خدا كافر بوده اند ، صرفاً براساس این خواسته ، روبرو نشده ام. همانطور که گفتم ، وجود خدا حتی لزوماً اهمیتی ندارد - و حقیقت را از نظر عاطفی بی ربط می داند. متکبرانه است که به سادگی فرض کنیم و ادعا کنیم که یک ملحد به طرز ناخواسته تحت تأثیر برخی از آرزوها قرار دارد. اگر یک مسیحی صادقانه معتقد است که صحیح است ، آنها موظفند نشان دهند که در بعضی موارد خاص صادق است. اگر آنها قادر یا ناخواسته باشند ، حتی نباید فکر کنند که آن را مطرح کنند.

از طرف دیگر ، وقتی یک ملحد استدلال می کند که خدائی به این دلیل که می خواهند به یک خدا ایمان داشته باشند ، کاملاً صحیح نیست. یک خداباور ممکن است آرزو کند که صحیح باشد که یک خداباور - و این قطعاً می تواند در چگونگی نگاه آنها به شواهد تأثیر بگذارد. به همین دلیل ، شکایت متداول مبنی بر اینکه متکلمان در اعتقادات خود به "تفکر آرزو" دست می زنند و ممکن است اعتبار داشته باشد اما به روشی که معمولاً منظور آن است ، نباشد. اگر یک ملحد بر این باور باشد که برخی از خداباوران خاص تحت تأثیر خواسته های خود قرار نگرفته اند ، پس موظف هستند که در یک مورد خاص ، چگونه چنین می کنند. در غیر این صورت ، دلیلی برای مطرح کردن آن وجود ندارد.

به جای تمرکز بر باورهای واقعی ، که خودشان انتخاب نیستند ، می توان مهمتر و پربارتر بود که به جای اینکه چگونه یک شخص به اعتقادات خود رسیده ، متمرکز شویم زیرا این نتیجه انتخاب های اراده است. در واقع ، تجربه من این است که این روش شکل گیری اعتقاد است که درنهایت تئوریسین و ملحدان را بیشتر از هم جدا می کند - از این رو - جزئیات نظریه شخص.

به همین دلیل است که من همیشه گفته ام که واقعیتی که شخص دارای تئوریستی است از اهمیت کمتری نسبت به اینکه آیا نسبت به ادعاها - هم خود و هم دیگران - نسبت به آنها شک دارند یا نه مهم است. این همچنین یکی از دلایلی است که من گفته ام که تلاش و ترغیب شک و تردید و تفکر انتقادی در افراد به جای تلاش و صرفاً "تبدیل" آنها به الحاد است.

غیر معمولی نیست که یک شخص متوجه شود که آنها به راحتی ادعای سنت مذهبی و رهبران مذهبی را از دست داده اند. آنها دیگر حاضر نیستند شبهات و سؤالات خود را خاموش کنند. اگر این فرد پس از آن نتواند دلایل منطقی برای ادامه اعتقاد به جزم های دینی پیدا کند ، این عقاید به سادگی از بین می روند. سرانجام ، حتی اعتقاد به خدا از بین می رود - آن شخص را تبدیل به یک ملحد می کند ، نه با انتخاب بلکه در عوض صرفاً به این دلیل که باور دیگر امکان پذیر نیست.

زبان و اعتقاد

"... حالا من چیزی را برای شما باور می کنم. من فقط صد و یک ، پنج ماه و یک روز هستم."
"من نمی توانم این را باور کنم!" گفت آلیس.
"نمی تونی؟" ملکه با لحنی ترسناک گفت. "دوباره امتحان کنید: نفس بکشید و چشمان خود را ببندید."
آلیس خندید. وی گفت: "هیچ تلاشی در کار نیست ،" کسی نمی تواند چیزهای غیرممکن را باور کند. "
ملکه می گوید: "من جرات می کنم شما تمرین زیادی نداشته باشید." "وقتی سن شما بود ، من همیشه این کار را نیم ساعت در روز انجام می دادم. چرا ، بعضی اوقات قبل از صبحانه به شش چیز غیرممکن باور داشتم ..."
- لوئیس کارول ، از طریق شیشه به دنبال

این بخش از کتاب لوئیس کارول از طریق شیشه در حال جستجو - بر موضوعات مهم درباره ماهیت اعتقاد تأکید می کند. آلیس شکاک و شاید یک فرد غیر ارادی است - نمی بیند که چگونه می توان به او دستور داد که چیزی را باور کند ، حداقل اگر تشخیص دهد غیرممکن است. ملکه داوطلبانه است که فکر می کند اعتقاد صرفاً عملی اراده ای است که اگر به اندازه کافی تلاش کند آلیس باید بتواند به آن دست یابد - و آلیس را نیز به خاطر شکست خود ترحم می کند. ملکه با اعتقاد مانند یک عمل رفتار می کند: با تلاش.

زبانی که ما استفاده می کنیم سرنخ های جالبی راجع به اینکه آیا یک اعتقاد چیزی است که می توانیم با یک عمل اراده انتخاب کنیم وجود دارد. متأسفانه ، بسیاری از چیزهایی که می گوییم معنی چندانی ندارند ، مگر اینکه هر دو آنها درست باشند - بنابراین منجر به سردرگمی می شوند.

این اصطلاحات به طور مداوم در نحوه بحث درباره اعتقاد دنبال نمی شوند. مثال خوب این است که گزینه جایگزین برای اعتقادات ما اعتقادی نیست که ترجیح می دهیم ، بلکه اعتقاداتی را غیرممکن می دانیم. اگر یک عقیده غیرممکن است ، آنگاه برعکس چیزی نیست که ما فقط آن را انتخاب کنیم: این تنها گزینه است ، چیزی که مجبور به پذیرش آن هستیم.

برخلاف ادعای بشارتگران مسیحی ، حتی وقتی اعتقادی را بعنوان دستیابی سخت توصیف می کنیم ، معمولاً نمی گوییم که اعتقاد به مواجهه با چنین موانعی ستودنی است. در عوض ، اعتقاداتی که مردم به آنها "افتخار" می کنند ، همان چیزی است که آنها نیز می گویند هیچ کس نمی تواند انکار کند. اگر کسی نتواند چیزی را انکار کند ، انتخاب این نیست که آن را باور کنید. به همین ترتیب ، ما می توانیم با ملکه اختلاف نظر داشته باشیم و بگوییم که اگر چیزی غیرممکن باشد ، پس تصمیم گیری بر این باور نیست که شخصی منطقی باشد.

آیا اعتقادات مانند عمل هستند؟

ما دیدیم که قیاس ها در زبان وجود دارد زیرا اعتقاد داوطلبانه و غیر ارادی است ، اما در کل ، قیاس های داوطلبانه خیلی قوی نیستند. یک مشکل مهم برای داوطلبانه بودن بیشتر مسیحیان این است که بررسی ماهیت اعتقادات منجر به این نتیجه نمی شود که آنها بسیار شبیه به اقدامات هستند ، که داوطلبانه هستند.

به عنوان مثال ، همه می دانند که حتی بعد از اینکه شخصی بیش از هر شک و تردید نتیجه گیری کرد که چه کاری باید انجام دهد ، به این معنی نیست که آنها به طور خودکار این کار را انجام می دهند. این امر به این دلیل است که فراتر از نتیجه گیری آنها این واقعیت است که باید اقدامات بیشتری انجام شود تا این عمل انجام شود. اگر تصميم بگيريد كه بايد كودكي را بگيريد تا آن را از خطر غافل نجات دهد ، اقدامات به تنهايي اتفاق نمي افتد. درعوض ، ذهن شما باید اقدامات بعدی را برای انجام بهترین مسیر عملی آغاز کند.

به نظر نمی رسد که موازی با اعتقادات باشد. هنگامی که فرد متوجه شود که باید فراتر از هر شک و اعتقادی به آن اعتقاد داشته باشد ، چه گام های دیگری بر می دارد که آن اعتقاد را داشته باشند؟ به نظر می رسد هیچ چیز - چیز دیگری باقی نمانده است. بنابراین ، هیچ گام اضافی و قابل شناسایی وجود ندارد که بتوانیم عمل "انتخاب" را برچسب گذاری کنیم. اگر متوجه باشید که کودک در حال ریزش در آب است که نمی بیند ، برای اعتقاد داشتن کودک در این مرحله ، اقدامات دیگری لازم نیست. شما انتخاب نمی کنید که این موضوع را باور کنید ، این فقط به دلیل اعتقاد شما به دلیل زور بودن واقعیت ها در مقابل شما است.

عمل نتیجه گیری چیزی انتخابی از اعتقاد نیست - در اینجا ، این اصطلاح به معنای نتیجه منطقی یک فرآیند استدلال به کار می رود ، نه فقط یک "تصمیم". به عنوان مثال ، هنگامی که نتیجه می گیرید یا می دانید که یک میز در اتاق است ، شما تصمیم نمی گیرید که یک میز در اتاق وجود داشته باشد. با فرض اینکه شما ، مانند بیشتر افراد ، اطلاعات ارائه شده توسط حواس خود را ارزیابی کنید ، نتیجه گیری شما نتیجه منطقی از آنچه شما می دانید است. پس از آن ، شما هیچ گام اضافی و قابل شناسایی برای "انتخاب" برای باور داشتن جدول در آنجا ندارید.

اما این بدان معنا نیست که اقدامات و عقاید با هم ارتباط نزدیکی ندارند. در واقع ، اعتقادات معمولاً محصول اقدامات مختلف هستند. برخی از این اقدامات ممکن است شامل خواندن کتاب ، تماشای تلویزیون و صحبت با مردم باشد. آنها همچنین شامل میزان وزن شما به اطلاعات ارائه شده توسط حواس خود هستند. این شبیه به نحوه عمل یک پا ممکن است عملی نباشد ، اما مطمئناً ممکن است مانند یک اسکی محصول یک عمل باشد.

بنابراین این بدان معنی است که ما به طور غیر مستقیم مسئولیت اعتقاداتی را که انجام می دهیم و از عهده آنها بر نمی آییم ، می دانیم ، زیرا ما مستقیماً مسئول عملکردهایی هستیم که انجام می دهیم یا منجر به اعتقادات نمی شویم. بنابراین ، اگرچه ممکن است ملکه نادرست بگوید که ما فقط با تلاش می توانیم چیزی را باور کنیم ، ممکن است بتوانیم با انجام کارهایی مانند آموزش خود یا شاید شاید حتی خودمان را فریب دهیم. این اشتباه خواهد بود که ما را مسئول آن نكنیم كه به اندازه كافی تلاش كنیم تا "انتخاب" كنیم تا باور داشته باشیم ، اما ممكن است مناسب باشد كه ما را مسئول اینكه سعی نكرده ایم به اندازه كافی برای یادگیری كافی برای رسیدن به عقاید معقول ، مسئولیت پذیر باشیم.

بنابراین ، در حالی که ممکن است ما نتوانیم قوانینی در مورد آنچه باید باور کنیم داشته باشیم ، می توانیم اصول اخلاقی در مورد چگونگی دستیابی و تأثیرگذاری بر باورهای خود ایجاد کنیم. برخی فرایندها را می توان کمتر اخلاقی دانست ، برخی دیگر اخلاقی تر.

دانستن اینکه مسئولیت اعتقادات ما غیرمستقیم است ، عواقب عینی نیز برای آموزه های مسیحی دارد. یک مسیحی ممکن است از شخصی بخاطر تلاش نکردن برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مسیحیت انتقاد کند ، حتی تا حدی که می گوید چنین خطاهایی می تواند برای ارسال شخص به جهنم کافی باشد. با این حال ، هیچ استدلال منطقی وجود ندارد که اگر یک خدا عادل ، شخص را به جهنم بفرستد ، اگر تحقیق کرده بودند و به سادگی نتوانستند دلیل کافی برای ایمان پیدا کنند.

این بدان معنا نیست که پیروی از اصول اخلاقی برای به دست آوردن عقاید ، شخص را به سمت حقیقت سوق می دهد ، یا حتی آن حقیقت همان چیزی است که ما لزوماً باید برای همیشه کار کنیم. بعضی اوقات ، ممکن است یک دروغ آسایش را نسبت به یک حقیقت سخت ارزیابی کنیم - به عنوان مثال ، با اجازه دادن به یک فرد مجروح که ممکن است اعتقاد داشته باشد خوب خواهد بود.

اما ، به اندازه کافی عجیب ، واقعیت این است که اگرچه ممکن است ما به دیگران اجازه دهیم که برای آرامش ذهن خود یک دروغ را باور کنند ، نادر است که کسی را پیدا کند که با سختی اعتقاد نداشته باشد که همیشه باید به چیزهایی که صادق هستند اعتقاد داشته باشند. در واقع ، بسیاری از ما اگر دنبال چیز دیگری باشیم - مجموعه ای از استانداردهای مضاعف - آن را قابل ملاحظه می داند.

هوس و اعتقاد در مقابل عقلی منطقی

بر اساس شواهد و مدارک موجود ، به نظر نمی رسد که اعتقادات چیزی است که به انتخاب ما می رسیم. اگرچه به نظر نمی رسد که بخواهیم باورهای خود را به خواست خود فرمان دهیم ، به دلایلی به نظر می رسد دیگران می توانند این کار را انجام دهند. ما - و از این طریق منظورم همه ، ملحد و متدین است - بسیاری از اعتقادات دیگران را که با خواسته ها ، آرزوها ، امیدها ، ترجیحات و غیره آنها موافق نیستیم ، نسبت می دهیم. واقعیتی که به نظر می رسد فقط وقتی انجام می دهیم ما با عقاید مخالفیم - در واقع ، که آنها را "غیرممکن" می دانیم - آموزنده است.

این نشان می دهد که بین اعتقاد و میل رابطه وجود دارد. صرف وجود "مد های فکری" به این واقعیت اشاره دارد که تأثیرات اجتماعی بر اعتقادات ما وجود دارد. عواملی مانند تمایل به انطباق ، محبوبیت و حتی مشهور بودن می توانند بر آنچه اعتقاد دارند و چگونگی نگه داشتن آنها تأثیر می گذارند.

آیا به چیزهایی اعتقاد داریم که می خواهیم آنها را باور کنیم ، همانطور که اغلب درباره دیگران ادعا می کنیم؟ نه. ما بهترین چیز را در مورد خویشاوندان خود داریم نه به این دلیل که می خواهیم آن عقاید را حفظ کنیم ، بلکه به این دلیل که می خواهیم بهترین ها در مورد آنها صادق باشند. ما بدترین اعتقاد را در مورد دشمنان خود داریم نه به خاطر اینکه می خواهیم این عقاید را حفظ کنیم بلکه به این دلیل هستیم که می خواهیم بدترین چیزها در مورد آنها صدق کند.

اگر در مورد آن فکر کنید ، می خواهید بهترین یا بدترین چیزی که در مورد کسی صادق است ، بسیار محتمل تر از این باشد که بخواهید چیزی خوب یا بد را باور کنید. دلیل این امر آن است که اعتقادات ما در مورد شخصی لزوماً به مقدار زیادی نمی رسد ، در حالی که حقیقت در مورد کسی چنین است. چنین آرزوهایی بسیار قدرتمند است و اگرچه ممکن است برای تولید مستقیم باورها کافی باشد ، اما به احتمال زیاد کمک می کند تا به طور غیرمستقیم به تولید اعتقادات کمک کنند. این اتفاق می افتد ، به عنوان مثال ، از طریق بررسی انتخابی شواهد یا انتخاب های ما در کتاب ها و مجله هایی که می خوانیم.

بنابراین ، اگر بگوییم کسی به خاطر خدا می خواهد به خدا ایمان داشته باشد ، این درست نیست. درعوض ، ممکن است که آنها بخواهند این حقیقت را داشته باشند که یک خدای وجود داشته باشد و این تمایل بر نحوه نزدیک شدن آنها به شواهد برای یا علیه وجود خدا تأثیر می گذارد.

این بدان معناست که ملکه صحیح نیست که آلیس با تمایل به اعتقاد آنها بتواند چیزهای غیرممکن را باور کند. صرف وجود میل به اعتقاد به خودی خود برای تولید یک باور واقعی کافی نیست. در عوض ، آنچه آلیس به آن احتیاج دارد ، تمایل برای ایده گرفتن واقعی است - بنابراین ، شاید ، ممکن است یک باور تولید شود.

مشکل ملکه این است که آلیس احتمالاً اهمیتی نمی دهد که سن ملکه چیست. آلیس برای شک و تردید در موقعیت عالی است: او می تواند اعتقاد خود را صرفاً بر اساس شواهد موجود بنا کند. در صورت عدم وجود هرگونه مدرک ، او به سادگی نمی تواند به این باور برسد که اظهارات ملکه دقیق یا نادرست است.

اعتقاد عقلانی

از آنجا که نمی توان ادعا کرد که یک فرد منطقی به سادگی بهترین باورها را انتخاب می کند ، چگونه است که بر خلاف عقاید غیرمنطقی ، عقلانی به دست می آورد؟ به هر حال "عقاید عقلی" چیست؟ فرد عقلانی کسی است که یک عقیده را می پذیرد زیرا حمایت می شود ، کسی که وقتی پشتیبانی نمی شود ، یک عقیده را رد می کند ، کسی که فقط به حدی که شواهد و پشتیبانی اجازه دهد اعتقاد دارد و هنگامی که معلوم می شود اعتقاد دارد در یک اعتقاد شک دارد. قابل اعتمادتر از آنچه قبلاً تصور می شد.

توجه کنید که من از کلمه "قبول" استفاده می کنم نه "انتخاب". یک فرد عقلانی "انتخاب" نمی کند که فقط به چیزی باور داشته باشد زیرا شواهد به این طریق اشاره می کنند. وقتی فرد متوجه شود که عقیده به وضوح توسط حقایق پشتیبانی می شود ، هیچ قدم دیگری وجود ندارد که بتوانیم آنرا "انتخاب" بنامیم که برای داشتن یک عقیده لازم است.

با این وجود مهم است که فرد خردمند حاضر به پذیرش یک عقیده به عنوان یک نتیجه گیری منطقی و منطقی از اطلاعات موجود باشد. این حتی ممکن است لازم باشد که فرد بخواهد که برعکس در مورد جهان صادق باشد ، زیرا گاهی اوقات آنچه می خواهیم درست باشد و حقیقت است ، یکسان نیست. به عنوان مثال ، ممکن است ما بخواهیم که یک خویشاوند حقیقت داشته باشد اما ممکن است مجبور شویم قبول کنیم که اینگونه نیستند.

آنچه برای اعتقاد منطقی نیز لازم است این است که فرد سعی می کند برخی از موارد غیر منطقی و غیر مشهود را که منجر به شکل گیری عقیده می شود ، ارزیابی کند. این موارد شامل ترجیحات شخصی ، احساسات ، فشار همسالان ، سنت ، مد روز فکری و غیره است. ما احتمالاً هرگز قادر نخواهیم بود تا تأثیر آنها بر ما را از بین ببریم ، بلکه فقط شناسایی تأثیر آنها و تلاش برای در نظر گرفتن آنها باید به ما کمک کند. یکی از راه های انجام این کار ، اجتناب از برخی از روش هایی است که ایده های غیر منطقی بر اعتقادات تأثیر می گذارند - به عنوان مثال ، با تلاش برای خواندن کتاب های گسترده تری ، نه فقط مواردی که به نظر می رسد از آنچه شما می خواهید درست باشند پشتیبانی می کنند.

می توان گفت که ملکه در جستجوی اعتقادات به روشی منطقی نیست. چرا؟ زیرا او صریحاً از انتخاب عقاید و باورهایی غیرممکن دفاع می کند. اگر چیزی غیرممکن باشد ، پس نمی تواند توصیف دقیقی از واقعیت باشد - باور داشتن چیزی غیرممکن به این معنی است که یک فرد از واقعیت جدا شده است.

متأسفانه ، دقیقاً اینگونه است که برخی متکلمان مسیحی به آیین خود نزدیک شده اند. ترتولیان و کیرکگارد نمونه های کاملی از کسانی هستند که ادعا کرده اند که نه تنها اعتقاد به حقیقت مسیحیت یک فضیلت است بلکه دقیقاً با فضیلت تر است زیرا حقیقت آن غیرممکن است.

بخور دادن روح Samhain

بخور دادن روح Samhain

Microevolution در مقابل Macroevolution

Microevolution در مقابل Macroevolution

اسامی عبری برای پسران و معنی آنها

اسامی عبری برای پسران و معنی آنها